آخرش گفت: مایه ی دلگرمیمی...
گفتم: تو هم همین طور قطعا و از این بابت خوشحالم...
این دو جمله را به ظاهر گفتم
ولی توی دلم گفتم:
الهی دورت بگردم
الهی قربان خنده های کمت شوم
الهی فدای چشم های کم حرفت شوم
الهی فلان فلان شود دل تنگی که پدر و مادر ندارد
و...
نگفتم، هیچ کدامش را نگفتم
خندید
خندیدم و گفتم شب بخیر جان دلم...
گفت: شببخیر